آه ...

چاره اندوه و دردم يك بليط
مي برد تا برنگردم يك بليط !؟
.
.
.
مي دود چشمم به دنبال قطار
مانده روي دست سردم يك بليط ...
"الاحقر"

چاره اندوه و دردم يك بليط
مي برد تا برنگردم يك بليط !؟
.
.
.
مي دود چشمم به دنبال قطار
مانده روي دست سردم يك بليط ...
"الاحقر"

گفتم كه عزيز ، بال و پر مي خواهم
داروي شفاي اين جگر مي خواهم
خنديد به زير لب ، شنيدم مي گفت :
"زودست ! تو را شكسته تر مي خواهم"
"الاحقر"

خواستم بگم كه امروز اين كلبه درويشي دو ساله شده و ...
پشيمون شدم
ماجراي توهين به امام هادي ع من و ياد قول و قرار سفر سامرام انداخت
اگرچه
هميشه عهد شكستن ز سمت من بوده ...
تقديم به امامي كه مظلوميت شان به اين نيست كه گنبد طلا ندارند
و يا اينكه تل خاك هاي زمان انفجار هنوز كنار حرم سامرا باقيست
مظلوميت شان به اينست كه من مدعي شيعگي
هنوز نميشناسمش ! هنوز ...
خواستم بگويم مادر
يعني
ص ب ر
اما ...


تا رام شود دلم ، صدايم كن حسين ع
فكري تو به حال گريه هايم كن حسين ع
يك روز بخر اشك مرا با كرمت
راهي بهشت كربلايم كن حسين ع
"الاحقر"

از قله قاف آسمان ، راهي شد
در جنگل و كوه و دشت ها ، جاري شد
پايان خوش مسير "رود" ، اينجا بود
وقتي ز خودش گذشت ، دريايي شد
------------------------------------------------------
طوفان زده بود و باز دل دل مي كرد
با ياري باد ، حل مشكل مي كرد
تا آنكه وفاي خويش اثبات كند
"دريا" هوس ديدن ساحل مي كرد
"الاحقر"

اول همه جا ، اسم تو را جار زدند
بعد عكس مرا ! بر در و ديوار زدند
وآنگاه به جرم عشق ، در پيش همه
محكوم تو گشتي و مرا دار زدند !
"الاحقر"

وقت غروب ، چشم ترش درد مي كند
ذره به ذره بال و پرش درد مي كند
كم كم كه ماه مي شكفد در برابرش
با روئيت هلال، سرش درد مي كند
بي اختياروقت نگاهش به آب ها
قلبش به ياد گل پسرش درد مي كند
بايد كه از بقيع سوي منزلش رود
پرزحمت ست چون كمرش درد مي كند
هر چند كنج خانه كسي نيست منتظر
اين بيت حزن، بوم و برش درد مي كند
تنها نه محض خاطرآن چار شير نر
اين خانه سال هاست، درش، درد مي كند
اما هزار شكر كه شبها منور است
از نور خواهري كه پرش درد مي كند
هرشب مي آيد از پي دلداري زني
با اين كه جسم محتضرش درد مي كند
يك سال و نيم تلخ، شبيه دو ماه و نيم
با ياد كوچه ها جگرش درد مي كند
"الاحقر"
آقا ...
اي همه دار و ندارم
ببين گره خورده به كارم
يه نيم نگاهت راه چارم آقا ...
آقا ...
ببين شده ورد زبونم
كجايي عشق مهربونم
بيا تا وقتي من جوونم بيا ...
آقا بيا تا شايد
با ديدن نگاهت
پا بذارم رو اين نفس
فدايي شم به راهت
اگرچه اين دل سنگ
نميشه ياور تو
ولي مي ميره آخر
با داغ مادر تو ... مولاي من كجايي (4)

مادر به خدا درد تو مسمار نبود
حتي به خدا دفن شب تار نبود
اين ها همه شد بهانه تا درك كنيم
در كل مدينه يك نفر يار نبود
"الاحقر"

تذكر : اين بازي با اعداد نيست !
* برايم از پيامبر اولوالعزمي گفته اند كه 950 سال خون دل خورد ، گاهي آنقدر كتك مي خورد تا از
هوش مي رفت اما
فقط 80 نفر ...
* برايم از ابرمردي غريب گفته اند كه شب قبل از حادثه 44 نفر قول دادند كه فردا به ياريش مي آيند
اما فقط 4
نفر به قولشان عمل كردند و در نهايت وسط كوچه فقط بي بي س ...
* برايم از سفيري گفته اند كه 4000 اشبه الرجال پشت او نماز صبح خواندند اما بعد نماز مغرب
آنشب حتي يك
نفر هم نماند ، آواره كوچه ها ...
* برايم از خورشيدي عطشان گفتند كه فقط 72 ماه و ستاره ...
* و امروز غريب ترين غريبان ، آخرين منجي ، 1173 سال است منتظر ماست
و خدا مي داند كه
ما تاريخ را تكرار خواهيم كرد يا نه !؟